-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس اندیشه از آشوب ملک جم، نگین دارد همیشه نقره خنگ خویش را در زیر زین دارد
2 جهان سامان خود را عیب پوش ناقصان سازد ندارد دست هرکس را که بینی آستین دارد
3 سمندروار بر دریای آتش می زند خود را ز مکتوبم کبوتر گرچه بال کاغذین دارد
4 فکنده چین بر ابرو از برای زیب حسن او را دل ما شکوه ای گر دارد از نقاش چین دارد
5 گهی نالم، گهی گریم، گهی سوزم، گهی میرم زمانه بی توام گر زنده دارد، این چنین دارد
6 سزد گر لاف همچشمی به شاهان می زند دهقان سلیمان خود است آن کو نگین واری زمین دارد
7 نهد هر کس سلیم از مهر دستی بر دل ریشم چو نیکو بنگرم، نیشی نهان در آستین دارد