- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس بالد نگه از دیدنت در چشم حیرانم نیاید چون پر ناوک بهم صفهای مژگانم
2 چه شد درهم شکست ار بار عصیان استخوانم را گزم تا از ندامت لب سراپا عقد دندانم
3 مرا کی باز دارد تنگی میدان ز بیتابی میان بیضهٔ فولاد چون جوهر پر افشانم
4 چنان برداشت عشق از پیش چشمم عیب رسوایی که باشد عشق شیشهٔ ناموس زیب طاق نسیانم
5 ز گریه چون حباب از هرزه گردی گردبادآسا گهی در کسوت آب و گهی در خاک پنهانم
6 ز بس شیرینی افتد چشم چون بر شکرین لعلش بهم چسبید بسان شمع محفل موی مژگانم
7 ز بار جوهر معنی گران خیز است اندامم ز بس دارم گهر در بار، گویی ابر نسیانم
8 دلم بسته است گاه گفتگو بر جنبش لعلش نباشد غیر موج باده جویا جوهر جانم