ز بند زلف تو جان مرا از عمادالدین نسیمی غزل 72

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

ز بند زلف تو جان مرا نجات مباد

1 ز بند زلف تو جان مرا نجات مباد دل مرا نفسی بی رخت حیات مباد

2 ز عشق، آن که ندارد حیات لم یزلی نصیب او بجز از مردن و ممات مباد

3 دلی که عابد بیت الحرام روی تو نیست عبادتش بجز از سؤ و سیئات مباد

4 دوای درد دل خود به درد اگر نکنی دلا به درد دلی چون رسی دوات مباد

5 بجز وصال تو ما را اگر مرادی هست میسرات حصولش ز ممکنات مباد

6 چو روح ناطقه جانی کاسیر زلف تو نیست همیشه راه خلاصش ز شش جهات مباد

7 اگرچه زلف سیاه تو لیلة الاسراست مرا جز آن شب قدر و شب برات مباد

8 صلات و قبله من هست اگر بجز رویت چو عابد صنمم قبله و صلات مباد

9 چو حسن روی تو درویش را زکات دهد فقیر عشق تو محروم از این زکات مباد

10 دلی که جز رخ و زلف تو بازدش شطرنج به هر طرف که نهد رخ به غیر مات مباد

11 اگر نه رزق حسن صورت تو می دانم نعیم جان و دل من ز طیبات مباد

12 ز عقد زلف تو شد مشکل نسیمی حل که کار زلف تو جز حل مشکلات مباد

عکس نوشته
کامنت
comment