1 تا دور ز رخ نقاب کردی خون در دل آفتاب کردی
2 آخر ز کتاب دلربایی عاشق کشی انتخاب کردی
3 تا زلف به روی ما گشودی خون در دل مشکناب کردی
4 شد تیره جهان به چشم جویا تا از گیسو نقاب کردی
1 قانع شده ست دل به تمنای او مرا در سر بس است شورش سودای او مرا
2 در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا
1 به نیروی محبت در کنار آرم میانش را به زور ناتوانی می کشم آخر کمانش را
2 بساطی چیده رنگین چشم بد دور از نگاه او بود هردم زخون تازه ای گرمی دکانش را
1 کی به گوش او کند جا ناله های زار ما سرمهٔ آواز شد خون دل افگار ما
2 غنچه سان از شکوه گر لبریز خون دل شویم گل کند رنگ خموشی از لب اظهار ما