1 تا دور ز رخ نقاب کردی خون در دل آفتاب کردی
2 آخر ز کتاب دلربایی عاشق کشی انتخاب کردی
3 تا زلف به روی ما گشودی خون در دل مشکناب کردی
4 شد تیره جهان به چشم جویا تا از گیسو نقاب کردی
1 فروغ بادهٔ لعلی برافروزد چو رنگش را نقاب از پرنیان گل سزد حسن فرنگش را
2 نگاه نازپرورد تو بر کهسار اگر افتد به چشم شوخی مژگان بود رگهای سنگش را
1 ای گنجها ز گوهر یاد تو سینهها و ز نقد داغ عشق تو دلها دفینهها
2 در جستجوی ذات تو افتاده سرنگون افلاک را به لجه حیرت سفینهها
1 قانع شده ست دل به تمنای او مرا در سر بس است شورش سودای او مرا
2 در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا