- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با من اندر گرفتهای کاری کان به عمری کند ستمکاری
2 راستی زشت میکنی با من روی نیکو چنین کند آری
3 بعد از این هم بکش روا دارم هیچ ممکن شود که یکباری
4 روزگارم گلی شکفت از تو که به عمری چنان نهد خاری
5 گویمت بوسهای مرا گویی گفتهاند این حدیث بسیاری
6 لیکن ار عشوه بایدت بدهم نبود یاد کرد خرواری
7 بوسه در کار تو کنم چه شود گر برآری به خندهای کاری
8 چون رخانم سیاه خواهی کرد سر دندان سپید کن باری
9 جان به دلال وصل تو دادم گفتم این را بود خریداری
10 گفتم ار رایگانکم ندهی بخرندت به تیز بازاری