با من اندر گرفته‌ای از انوری ابیوردی غزل 291

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

با من اندر گرفته‌ای کاری

1 با من اندر گرفته‌ای کاری کان به عمری کند ستمکاری

2 راستی زشت می‌کنی با من روی نیکو چنین کند آری

3 بعد از این هم بکش روا دارم هیچ ممکن شود که یکباری

4 روزگارم گلی شکفت از تو که به عمری چنان نهد خاری

5 گویمت بوسه‌ای مرا گویی گفته‌اند این حدیث بسیاری

6 لیکن ار عشوه بایدت بدهم نبود یاد کرد خرواری

7 بوسه در کار تو کنم چه شود گر برآری به خنده‌ای کاری

8 چون رخانم سیاه خواهی کرد سر دندان سپید کن باری

9 جان به دلال وصل تو دادم گفتم این را بود خریداری

10 گفتم ار رایگانکم ندهی بخرندت به تیز بازاری

عکس نوشته
کامنت
comment