تیر و کمان گرفته‌ای، از هلالی جغتایی غزل 412

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

تیر و کمان گرفته‌ای، سوی شکار می‌روی

1 تیر و کمان گرفته‌ای، سوی شکار می‌روی صید تواند عالمی، بهر چه کار می‌روی؟

2 جانب صیدگه شدی، همره خویش بر مرا بی‌سگ خویشتن مرو، چون به شکار می‌روی

3 وه! چه سوار طرفه‌ای! کز سر مهر پیش تو چرخ پیاده می‌رود چون تو سوار می‌روی

4 چون گذری به چشم من بر مژه‌ها قدم منه چند به پای همچو گل بر سر خار می‌روی؟

5 شد تن زار من چو خس، بهر خدا، تو ای صبا همره خود ببر مرا، گر بر یار می‌روی

6 ای دل خاکسار من، کی تو به گرد او رسی؟ کز پی بادپای او همچو غبار می‌روی

7 یار چو بر قفای خود هیچ نگه نمی‌کند چند، هلالی، از پیش بی‌خود و زار می‌روی؟

عکس نوشته
کامنت
comment