-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تیر و کمان گرفتهای، سوی شکار میروی صید تواند عالمی، بهر چه کار میروی؟
2 جانب صیدگه شدی، همره خویش بر مرا بیسگ خویشتن مرو، چون به شکار میروی
3 وه! چه سوار طرفهای! کز سر مهر پیش تو چرخ پیاده میرود چون تو سوار میروی
4 چون گذری به چشم من بر مژهها قدم منه چند به پای همچو گل بر سر خار میروی؟
5 شد تن زار من چو خس، بهر خدا، تو ای صبا همره خود ببر مرا، گر بر یار میروی
6 ای دل خاکسار من، کی تو به گرد او رسی؟ کز پی بادپای او همچو غبار میروی
7 یار چو بر قفای خود هیچ نگه نمیکند چند، هلالی، از پیش بیخود و زار میروی؟