ای نهاده بار هجران بر دل از کمال خجندی غزل 825

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

ای نهاده بار هجران بر دل پر درد من

1 ای نهاده بار هجران بر دل پر درد من تا چه آید بعد از این بر جان عم پرورد من

2 ای صبا گر بوی او داری چه داری زود باش ورنه چون من رفته باشم در نیابی گرد من

3 مردم چشمم بخون دل برای روی خلق آب و رنگی باز می آرد بروی زرد من

4 شب همه شب اشک میریزم بزاری همچو شمع نسبتی دارد همانا درد او با درد من

5 ابرتر دامن همی گرید ز اشک گرم من کوه سنگین دل همی نالد ز آه سرد من

6 در میان خاک و خون می خفتم و خون میخورم خواب و خورد کس مبادا همچو خواب خوردمن

7 ای کمال آندم که با من خلوتی افتد ترا گر تو خود جان عزیزی نیستی در خورد من

عکس نوشته
کامنت
comment