- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای نور دیده باز گو جرمی که از ما دیدهای تا بیگناه از ما چرا چون بخت بر گردیدهای؟
2 ای کاش دشمن بودمی نی دوست چون بر زعم من با دشمنان پیوستهای و ز دوستان ببریدهای
3 بر من نبخشاید دلت یا رب چه سنگین دل بتی ما ناکه یا رب یا ربم در نیمه شب نشنیدهای؟
4 از عجز و ضعف و مسکنت وز حسن و لطف و نازکی ما خاک خاک آستان، تو نور نور دیدهای
5 از اشک سلمان کردهای آبی روان وانگه از آن دامن ناز و سرکشی چون نارون پیچیدهای