ای مردمک دیده تا کی از جهان ملک خاتون غزل 396

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ای مردمک دیده تا کی کنی این بیداد

1 ای مردمک دیده تا کی کنی این بیداد خون جگرم ریزی از دیده که شرمت باد

2 هجران تو جانم را آورد به لب باری وز دولت وصل تو یک لحظه نگشتم شاد

3 شیرین لب تو هرگز کی داد شبی کامم وز حسرت روی تو جان داد چنین فرهاد

4 آن روز که می بستی بر عهد و وفا بندی با من خردم می گفت عهدیست نه بر بنیاد

5 دادم بده از وصلت ای دوست شبی آخر ورنی بر دادارم از جور تو خواهم داد

6 دریاب دل ما را ورنه دو جهان باری از دست جفای تو بر باد نخواهم داد

7 هستت دل چون پولاد رحمی نبود در وی تا چند زنم آخر فریاد ز تو فریاد

عکس نوشته
کامنت
comment