- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای مردمک دیده تا کی کنی این بیداد خون جگرم ریزی از دیده که شرمت باد
2 هجران تو جانم را آورد به لب باری وز دولت وصل تو یک لحظه نگشتم شاد
3 شیرین لب تو هرگز کی داد شبی کامم وز حسرت روی تو جان داد چنین فرهاد
4 آن روز که می بستی بر عهد و وفا بندی با من خردم می گفت عهدیست نه بر بنیاد
5 دادم بده از وصلت ای دوست شبی آخر ورنی بر دادارم از جور تو خواهم داد
6 دریاب دل ما را ورنه دو جهان باری از دست جفای تو بر باد نخواهم داد
7 هستت دل چون پولاد رحمی نبود در وی تا چند زنم آخر فریاد ز تو فریاد