- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بازم از طلعت خود دیده منور کردی مجلس من بسر زلف معطر کردی
2 بر سر کشته هجران گذری از سر مهر خیر مقدم قدم آوردی و در خور کردی
3 به مقابل نبود . با تو مگر دیدی روی که بر آئینه رخ خویش برابر کردی
4 ملک دلها غم روی تو به تاراج ببرد تا برو مملکت حسن مقرر کردی
5 گرچه کردی به ننم نسبت آن موی میان بنگرش کز غم این ننگه چه لاغر کردی
6 داد خواهان بسر آن خاک قدم کردم گفت داد خود بافتی این خاک چو بر سر کردی
7 یاد می دادکه آزار دل ریش کمال گفته بودی نکنم دیگر و دیگر کردی