- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از گریه دیده ای که سفیدش نمی کنند روشن سواد سرمهٔ دیدش نمی کنند
2 با درد و غم کسی که نه امروز صبر کرد فردا به جام صاف امیدش می کنند
3 دیوانه ای که شسته زامید و بیم دست پابند دام وعد وعیدش نمی کنند
4 جویا چو گل کسی که دهانش دریده نیست محروم بزم گفت و شنیدش نمی کنند
5 ای خضر هر که مست شراب جنون بود حاشا که در متابعت رهنمون بود
6 دور از تو ذره ذرهٔ من دشمن همند سوهان استخوان تنم موج خون بود
7 جام فلک تهی است مدام از می مراد یارب که تا به حشر چنین سرنگون بود
8 گویا حرام باد غم عالم ار خوریم ما را که در پیاله می لعلگون بود