از گریه دیده ای که سفیدش از جویای تبریزی غزل 562

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

از گریه دیده ای که سفیدش نمی کنند

1 از گریه دیده ای که سفیدش نمی کنند روشن سواد سرمهٔ دیدش نمی کنند

2 با درد و غم کسی که نه امروز صبر کرد فردا به جام صاف امیدش می کنند

3 دیوانه ای که شسته زامید و بیم دست پابند دام وعد وعیدش نمی کنند

4 جویا چو گل کسی که دهانش دریده نیست محروم بزم گفت و شنیدش نمی کنند

5 ای خضر هر که مست شراب جنون بود حاشا که در متابعت رهنمون بود

6 دور از تو ذره ذرهٔ من دشمن همند سوهان استخوان تنم موج خون بود

7 جام فلک تهی است مدام از می مراد یارب که تا به حشر چنین سرنگون بود

8 گویا حرام باد غم عالم ار خوریم ما را که در پیاله می لعلگون بود

عکس نوشته
کامنت
comment