- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی وز من نظر مهر و وفا باز گرفتی
2 آخر چه شدهای برگ گل تازه که دیدار از بلبل بی برگ و نوا باز گرفتی
3 وجهی که بدان وجه توان زیست نداریم جز روی تو آن نیز ز ما باز گرفتی
4 چون خاک رهم ساختی از خواری و آنگه پای از سر این بی سر و پا باز گرفتی
5 گیرم نگرفتی دل بیمار مرا دست پا از سر بیمار چرا باز گرفتی؟
6 در حال گدایان نظری هست تو را عام خاص از من درویش گدا باز گرفتی
7 شهباز دلم باز به قید تو اسیرست این صید ندانم ز کجا باز گرفتی
8 دود دل سلمان ز نفس راه هوا بست ای سوخته دل راه هوا باز گرفتی