خورشید رخا سایه ز ما باز از سلمان ساوجی غزل 352

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی

1 خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی وز من نظر مهر و وفا باز گرفتی

2 آخر چه شده‌ای برگ گل تازه که دیدار از بلبل بی برگ و نوا باز گرفتی

3 وجهی که بدان وجه توان زیست نداریم جز روی تو آن نیز ز ما باز گرفتی

4 چون خاک رهم ساختی از خواری و آنگه پای از سر این بی سر و پا باز گرفتی

5 گیرم نگرفتی دل بیمار مرا دست پا از سر بیمار چرا باز گرفتی؟

6 در حال گدایان نظری هست تو را عام خاص از من درویش گدا باز گرفتی

7 شهباز دلم باز به قید تو اسیرست این صید ندانم ز کجا باز گرفتی

8 دود دل سلمان ز نفس راه هوا بست ای سوخته دل راه هوا باز گرفتی

عکس نوشته
کامنت
comment