1 جهان را عنبر افشان کرده ای باز مگر کاکل پریشان کرده ای باز؟
2 برآوردی فغان از جان فایز که همچون گل گریبان کرده ای باز
1 خداوندا جوانیم بسر رفت درخت شادکامی بی ثمر رفت
2 درخت شادکامی عمر فایز سرشام آمد و بانگ سحر رفت
1 نمیبینم ز مردم آشنایی نمیآید ز کس بوی وفایی
2 مده فایز به وصل گلرخان دل که آخر میکشندت از جدایی
1 جهان رفت و جوانی و چمن رفت گل نسرین و سرو و یاسمن رفت
2 پس از من دوستان گویند:«افسوس که آخر فایز شیرین سخن رفت»