1 صد لابه و صد بند حیل کردی باز تا با تو چنان شدم که بودم ز آغاز
2 آن روز مرا بود بروی تو نیاز آن روز شد و روز شده ناید باز
1 آن کس که ز ناصواب بشناخت صواب بی خدمت تو کرد طلب حشمت و آب
2 معلوم بود که دانۀ در خوشاب غواص خردمند نجوید ز سراب
1 فردا علم عشق برون خواهم زد لاف از تو و خودنگر که چون خواهم زد ؟
2 گر خصم هزارند و زبونند مرا بر دیدۀ خصمان زبون خواهم زد
1 یک چند بدام عشق بودم بگداز باز این دلم آن گداز می جوید باز
2 با این دل عشق بستۀ صحبت ساز عیشیست مرا تیره و کاریست دراز