1 ناکرده دمی آن چه تو را فرمودند خواهی که چنان شوی که مردان بودند
2 تو راه نرفته ای، از آن ننمودند ور نه که زد این در، که درش نگشودند
1 در راه طلب اگر تو نیکو باشی فرماندهٔ این سرای نه توی باشی
2 اول قدم آن است که او را طلبی واخر قدم آن است که خود او باشی
1 ای عمر عزیز داده بر باد از جهل وز بیخبری کار اجل داشته سهل
2 اسباب دو صد ساله سگالیده به پیش نا یافته از زمانه یک ساعت مهل
1 تا روی زمین و آسمان خواهد بود حیوان و نبات، هر دوان خواهد بود
2 تا چرخ و سراسر اختران سیر کنند نقد تو خلاصهٔ جهان خواهد بود