- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتی و از نقش رویت دیده ی خونین پر است گر چمن از گل تهی شد، دامن گلچین پر است
2 جای ما صحراست، ای مجنون در اینجا رحم نیست دامن طفلان این شهر از دل سنگین پر است
3 خنده ای دارد که از منقار او خون می چکد کبک را از بس که دل از ناخن شاهین پر است
4 درد دل گفتن مرا سودی ندارد با طبیب گوش او از پنبه همچون صورت بالین پر است
5 گر تمنای شراب عافیت داری سلیم جام زر خالیست، اما کاسهٔ چوبین پر است