رفتی و حال دل از بسیاری از جویای تبریزی غزل 340

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است

1 رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است

2 حرف بی مغزی بریزد گر ز نوک خامه ای دلنشین ساده لوحان همچو نقش خاتم است

3 عذرخواهی چاره باشد خاطر رنجیده را چرب نرمی زخم شمشیر زبان را مرهم است

4 گر ندانی خویش را داناترین مردمی شعر خوب اکثر به نام مولوی لااعلم است

5 آرزوی مستی سرشارم امشب در سر است گر همه پر می کنی پیمانه، ساقی! پر، کم است

6 شوخ ما را نیست جز در دامن وحشت قرار چون شرار این شعله خو آغوش پرورد رم است

7 تا توانی در شکست دشمن سرکش مکوش خار تا در پای نشکسته است آزارش کم است

8 ای جفا جو بر جوانیهای عشقم رحم کن ‏ چهرهٔ خاطر هنوزم نو خط گرد غم است

9 نیستی بگزین که ره یابی به معراج قبول شکل لابر دعویم آری دلیل سلم است

عکس نوشته
کامنت
comment