ای داده دل بمهر تو از ابن یمین فریومدی غزل 283

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ای داده دل بمهر تو تا بر تو نوگلی

1 ای داده دل بمهر تو تا بر تو نوگلی در گلشن امید تو نالان چو بلبلی

2 جز عارضت که از همه خوبان سر آمدست هرگز شکفت بر سر سرو سهی گلی

3 دور و تسلسل ار چه محالست نزد عقل دوری خوشست خطت و زلفت تسلسلی

4 باز اشک و چهره سیم و زری میدهد عجب هستم بفر دولت او با تجملی

5 جور از تو میکشیم و تحمل همیکنیم از دست عاشقان چه بر آید تحملی

6 از ترکتاز چشم تو پیوسته میرسد بر دل ز تاب هندوی زلفت تطاولی

7 سیلاب چشم ابن یمین در هوای تو افکند در بلای صبوری تزلزلی

عکس نوشته
کامنت
comment