1 جام عتاب داده ای، غمزه کینه خواه را زهر به کاسه کردهای، چاشنی نگاه را
2 پنجه به کینه می زنی، با دل چاک چاک من بی خبرانه نشکنی، شانه زلف آه را
1 زده ام طبل عشق و رسوایی شهرهٔ شهرتم به شیدایی
2 دل و دین داده ام به مغ بچگان همه جادو و شان یغمایی
1 تا فکند از نظرآن سروسرافراز مرا شده هر شاخ گلی، چنگل شهباز مرا
2 نه سپند است، ندانم دل بی طاقت کیست؟ سوخت در بزم تو، از شعلهٔ آواز مرا
1 آمدی چون تو من بی سر و سامان رفتم هستیم گرد رهی بود، به جولان رفتم
2 وضع آشفتگی ام بی تو چنان زیبا بود که دل آشوب تر از زلفِ پریشان رفتم