1 ای خون دل پیر و جوان خورد دلت! وی ز آهن و از سنگ گرو برده دلت!
2 زنهار، میازار دلم، میترسم گردد ز دل آزردنم، آزرده دلت!
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 غمین، چند از برت با چشم خون آلود برخیزم؟! رها کن، تا جمالت بینم و خشنود برخیزم!
2 نشانده بر درت ناخوانده شوقم، تا چه فرمایی؟ اگر مقبول بنشینم، وگر مردود برخیزم؟!
1 کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد
2 آنچه کردی، با چو من درویش، از جور ای پسر راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد
1 چند روزی از سر کویت سفر خواهیم کرد امتحان را جای در کوی دگر خواهیم کرد
2 در گذرگاهی دگر، چاکی بدل خواهیم زد؛ بر سر راهی دگر، خاکی بسر خواهیم کرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **