رخ برفروختی، زدی آتش به از حزین لاهیجی غزل 641

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

رخ برفروختی، زدی آتش به جان شمع

1 رخ برفروختی، زدی آتش به جان شمع گل کرد در حضور تو، سوز نهان شمع

2 پروانه را به خلوت آغوش می کشد نازم به گرمی دل نامهربان شمع

3 کی روشناس مجلس روحانیون شود تا جسم تیره را، نگدازد روان شمع؟

4 عاشق ز بیم قتل، هراسان نمی شود هرگز کسی نکرد به تیغ امتحان شمع

5 دارد نگاه حسرتی از چشم خونفشان حاجت به عرض شوق ندارد زبان شمع

6 یک التفات گرم نمودی و سوختم پروانه بیش از این نبود میهمان شمع

7 تا صبح مجلس از من و پروانه گرم بود می سوخت از حکایت هجران زبان شمع

8 بی چاک شام زلف، که عمرش دراز باد رحمی نکرده بر مژه خونفشان شمع

9 شرح حکایت شب هجران کند تمام گر مهر خامشی نزنی بر زبان شمع

10 شیب و شباب ما نتوان یافتن حزین یکسان گذشت فصل بهار و خزان شمع

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر