- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای شده مشغولِ خویش هیچ گمان می بری کاین همه سرگشتگیت هست ز تن پروری
2 چند پرستی وجود در عدمِ انتظار میل مکن با وجود تا ز عدم بگذری
3 تو ز خریِ خودی تابعِ فرمانِ نفس هم نفسی با مسیح خر مپرست از خری
4 رهبرِ آنی که باز ره زنی ش می کنی راست نیاید به هم ره زنی و رهبری
5 دبدبه تا کی زنی بر سرِ بازارِ عشق جمله زبانی خموش چند ازین داوری
6 عشق ترا گر ز تو باز ستاند به کلّ هر چه نه عشق است آن از تو بماند بری
7 واسطه ی عاشقی جنبشِ دردی بود عاشقِ بی درد را عشق بود سرسری
8 درد بود آن که او در سفر آرد ترا تا به مراتب نفوس زیر قدم بسپری
9 تا بنگیرد ترا درد دوا نیست روی درد چو نازل شود ره به دوامی بری
10 کسرِ نزاری مکن گر سخنش عکسِ تست او زرهِ دیگرست تو زرهِ دیگری