-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای شده پای بند جان طره مشکبار تو برده مرا قرار دل سنبل بی قرار تو
2 از پی آنکه تا کند هر سحری صبوحی ای از می لعل اشک من، نرگس پر خمار تو
3 روی مرا بخون دل کرد نگار و می کند دیده ی درد مند من بی رخ چون نگار تو
4 آفت روزگار من حسن تو برد، آه من باشد اگر ستم کنی آفت روزگار تو
5 پرده دیده ام ز خون، بحر محیط می کند هر نفسی کنار من در غم بی کنار تو
6 گرچه سر امامیت نیست بترک او مگر چون بنشاند اشک او گرد ز رهگذار تو