1 ای که از تهمت مؤثر تو عدل با علم منقسم گردد
2 بشنو این قطعه کز لطافت آن تهمت و طعنه منهزم گردد
3 دل عرفی نگر که در شهوت قصر تقواش منهدم گردد
4 شاهد عصمت از تنگ درعی زان گلندام منعدم گردد
5 که گرش بر مزاری افتد راه مرده در گور محتلم گردد!
1 بر دل یوسف غمی در کنج زندان بر نخاست کز پریشانی فغان از پیر کنعان بر نخاست
2 وه که تا لب های من آلوده از افغان نکرد تشنگی از هر طرف، جویی به حیوان بر نخاست
1 از نور یار چون نفسم خانه روشن است بیرون برید شمع که کاشانه روشن است
2 نازم به فیض عشق که در خانقاه و دیر چشم و چراغ شمع به پروانه روشن است
1 آتشین لاله ی دل صد ورق است هر ورق مایده ی صد طبق است
2 غشق می خوانم و می گریم زار طفل نادانم و اول سبق است