-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یوسف کنعان چو در زندان نشست بر زلیخا آمد از هجران شکست
2 خان و مان بر وی چو زندان تنگ شد سوی زندان هر شبش آهنگ شد
3 گفت با او فارغی از داغ عشق ناچشیده میوه ای از باغ عشق
4 چند ازین بستانسرای نازنین چون گنهکاران شوی زندان نشین
5 گفت باشد از جمال دوست دور عرصه آفاق بر من چشم مور
6 ور کنم با او به چشم مور جای خوشترم باشد ز صد بستانسرای