1 هستی مال تو و نیستی مال من است فعل تو همه نیک و بد افعال من است
2 استغنا [و] کبریاست حال تو مدام افتادگی و شکستگی حال من است
1 دیوانه شدم باز جنون می کنم امشب ای عشق مدد ساز که خون می کنم امشب
2 تا عشق بنا گشته جهان یاد ندارد عیشی که به این بخت زبون می کنم امشب
1 روشنگر زمان و زمین است آفتاب یک صفحه از کتاب مبین است آفتاب
2 تا جوهر وجود تو آمد به روی کار ماه است آسمان و زمین است آفتاب
1 هر چیز که رو می دهد از ماست که بر ماست هر چند که او می دهد از ماست که بر ماست
2 سرچشمه بود قسمت ما آب روان را این آب که جو می دهد از ماست که بر ماست