ای به بالا بلای جان همه از جامی غزل 441

ای به بالا بلای جان همه

1 ای به بالا بلای جان همه کوته از وصف تو زبان همه

2 آسمان است قبله حاجات آستان تو آسمان همه

3 چون تو نازک میان بسی دیدم تو دلم بردی از میان همه

4 بود شهر از شکرفروشان پر بست لعل لبت دکان همه

5 هر کست بی وفا گمان می برد شد یقین عاقبت گمان همه

6 چون فتیله چراغ داغ توراست شعله زن مغز استخوان همه

7 از کهن عاشقان مگو جامی کرده ای نسخ داستان همه

عکس نوشته
کامنت
comment