-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترا سزد که کنی دعوی جهانداری که در جهان دلم ملک جاودان داری
2 جهان دل به تو بخشم کنون که نوبت تست بزن بزن صنما نوبت جهان داری
3 اگر تو غاشیه بر دوش مه نهی بکشد که کره فلک امروز زیر ران داری
4 اگر رکاب تو بر آسمان رسد چه عجب که شهسوار فلک نیز همعنان داری
5 درآوری به دهن آب عقد پروین را بدان دو رسته دندان که در دهان داری
6 معین است که دارد لب تو طعم عسل که زخم نشتر زنبور در زبان داری
7 کمان ابروی تو بر زه است و می ترسم که تیر غمزه در آنجا به قصد جان داری
8 مگر به خون من امروز تشنه ای ورنه برای قصد که این تیر در کمان داری
9 منم که سر ز تحسر بر آستان دارم توئی که سر ز تکبر برآسمان داری
10 سری چو سرو بجنبان بتا به جان و سرت اگر سر من رنجور ناتوان داری
11 مدار رنجه قدم را نظر در آینه کن گر آرزوی تماشای گلستان داری
12 چو سرو برطرف چشم من نشین و ببین اگر هوای لب چشمه روان داری