ترا سزد که کنی دعوی جهانداری از مجد همگر غزل 97

مجد همگر

آثار مجد همگر

مجد همگر

ترا سزد که کنی دعوی جهانداری

1 ترا سزد که کنی دعوی جهانداری که در جهان دلم ملک جاودان داری

2 جهان دل به تو بخشم کنون که نوبت تست بزن بزن صنما نوبت جهان داری

3 اگر تو غاشیه بر دوش مه نهی بکشد که کره فلک امروز زیر ران داری

4 اگر رکاب تو بر آسمان رسد چه عجب که شهسوار فلک نیز همعنان داری

5 درآوری به دهن آب عقد پروین را بدان دو رسته دندان که در دهان داری

6 معین است که دارد لب تو طعم عسل که زخم نشتر زنبور در زبان داری

7 کمان ابروی تو بر زه است و می ترسم که تیر غمزه در آنجا به قصد جان داری

8 مگر به خون من امروز تشنه ای ورنه برای قصد که این تیر در کمان داری

9 منم که سر ز تحسر بر آستان دارم توئی که سر ز تکبر برآسمان داری

10 سری چو سرو بجنبان بتا به جان و سرت اگر سر من رنجور ناتوان داری

11 مدار رنجه قدم را نظر در آینه کن گر آرزوی تماشای گلستان داری

12 چو سرو برطرف چشم من نشین و ببین اگر هوای لب چشمه روان داری

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر