1 ای پاره ز چنگت به تن صوفی دلق درشان تو آیت یزید فی الحق
2 چنگت به سپاه طوقتمش می ماند کاشکستن او شد سبب راحت خلق
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چشم تو از حد می برد با عاشقان بیداد را از ناله مرغان چه غم آن دل سیه صیاد را
2 مردم به دور روی تو در گریه اند از آه من شرطست باران ریختن در موسم گل باد را
1 از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است
2 حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است
1 آنکه دل در هوس روز وصال است او را خواب شب در سر اگر هست خیال است او را
2 دل ز چشمش چه شد ار کرد سوال نظری چون نظرهاست در آن جای سوال است او را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به