- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو تنگ چشمی آن شوخ بین چو ناز کند که چشم سوی محبان به صرفه باز کند
2 چو التماس نگاهی کنم بپوشد چشم چو آن بخیل که در بر گدا فراز کند
3 کند ز زود شدن روز وصل را کوتاه شب فراق ز دیر آمدن دراز کند
4 مرو به صومعه گو روی خود گشاده مباد که روی اهل حقیقت سوی مجاز کند
5 چه سود روی به محراب کردنم چو مرا خیال ابروی او رخنه در نماز کند
6 به هر کسی شود آمیخته چو شیر و شکر به سان آتش و آب از من احتراز کند
7 مخواه چاره ز کس جامیا که کار آنست که بی میانچی اغیار کارساز کند