- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 توئی که چاشنی آشتی است جنگ ترا کشد ز شوق در آغوش شیشه سنگ ترا
2 تو آن گلی که ز نیرنگ حسن هر کس هست شنیده بوی تو اما ندیده رنگ ترا
3 شدم ز تیر تو آسوده خصم جان من است هر آنکه از جگرم میکشد خدنگ ترا
4 زدی ز حلقه خط با ستمکشان در صلح گمان آشتی از پی که داشت جنگ ترا
5 به نقطه که نهفته است این قدر مضمون که داده خامه قدرت دهان تنگ ترا
6 دل تو چون دل من شد به نازکی که گداخت ز گرمی آه من و شیشه ساخت سنگ ترا
7 خورد به سینه مشتاق هر کجا تیری ز شست غمزه جهد چشم شوخ و شنگ ترا