1 ای مایه هر لطافت ای در خوشاب از هر سخنی چو آتش تیز متاب
2 گر آتش و آب خوانمت هست صواب پاکیزه چو آتشی و بایسته چو آب
1 ای رخ و زلفین تو در فتنه دام روزگار کرده ام در عشق تو دل را به کام روزگار
2 روزگار ار روز و شب باشد رخ و زلفین تو روزگاری دیگرند ای من غلام روزگار
1 ای به قامت چو سرو بستانی قیمت حسن خویش می دانی
2 نیکویی را به روی معجزه ای دلبری را به زلف برهانی
1 روزه رفت و رسید عید فراز عود پیش آر و کار عید بساز
2 رمضان را پدید گشت انجام خیز تا خرمی کنیم آغاز