بنده ئی کز چو تو شاهی از ابن یمین فریومدی غزل 98

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

بنده ئی کز چو تو شاهی بوی اعزاز رسد

1 بنده ئی کز چو تو شاهی بوی اعزاز رسد بر مه و مهرش ازینمرتبه صد ناز رسد

2 آسمان کرد بسی جهد و بجاهت نرسید کی بدان مسند والا بتک و تاز رسد

3 دشمنی کز ره کین با تو در آید بمصاف از تنش طایر جانرا گه پرواز رسد

4 عهدها کرد فلک با تو بهر وعده که داد واندر آنست که آن وعده بانجاز رسد

5 بود در کوره تب پیکرم از شوشه زر که بدو ضربت پتک و برش گاز رسد

6 کرمت پرسش من کرد و گر نه چه محل چون منی را که بگوشم ز تو آواز رسد

7 نرسد تا به ابد صدمت انده بدلی که ز الطاف توأش مونس و دمساز رسد

8 تو بمانی که بر اورنگ شهی تا گه حشر نه همانا که نظیر تو سرافراز رسد

9 مرغ جانم چه شود گر بپرد چون کرمت هست ضامن که دگر باره بمن باز رسد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر