-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تویی که درد و غمت یار ناگزیر من است جفا و هر چه رسد از تو دلپذیر من است
2 ز خون دل چه نویسم به لوح چهره خویش چو نیست بر تو نهان آنچه در ضمیر من است
3 کشم به پیش توجان لیک چون تو شاهی را چه التفات بدین تحفه حقیر من است
4 همین سعادت من بس که چون مرا بینی به خاطرت گذرد کین گدا اسیر من است
5 چو عود بس که خورم گوشمال غم همه شب سرود بزم فلک ناله و نفیر من است
6 به خار و خس که در آن کوی شب نهم پهلو چنان خوشم که مگر بستر حریر من است
7 اگر ز پای فتادم چو جامی از غم عشق چه باک چون کرم دوست دستگیر من است