1 ای آنکه لبت آب حیات طرب است روی تو چو باده خرمی را سبب است
2 جان از لب یار میستاند لب تو این کآب حیات جان ستاند عجب است
1 هر که او عاشق جمال بود شاهدش خود گواه حال بود
2 گر بود پاکباز شاهد نیز پاک و روشنتر از زلال بود
1 دوست آن دارد و آن است که جان میبخشد مهربانی به دل اهل دلان میبخشد
2 عقل و جان هر که کند پیشکش دلبر خویش گوهر و لعل به دریا و به کان میبخشد
1 دلم شکست بدان زلفهای پرشکنش که زیر هر خم زلفش صد انجمن دارد
2 هزار جان گرامی فدای یک نفسش که رهگذر نفسش زان لب و دهن دارد