🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری
عطار نیشابوری

آن شنودی تو که از عطار نیشابوری مصیبت نامه 2

مصیبت نامه 2 ام از 5015 بخش بیست و ششم

آن شنودی تو که مردی از رجال

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34

1 آن شنودی تو که مردی از رجال کرد از ابلیس سرگردان سؤال

2 گفت فرمودت خداوند ودود از چه آدم را نکردی آن سجود

3 گفت میشد صوفئی در منزلی بود در مهد بزر سنگین دلی

4 ماه روئی دختر سلطان عهد برفتاد از باد ناگه پیش مهد

5 چشم صوفی بر جمال اوفتاد آتشی در پر و بال او فتاد

6 دید روئی کافتابش بنده بود صبح صادق را از آن لب خنده بود

7 در دل آن صوفی شوریده حال آتشی بس سخت افکند آن جمال

8 عشق آن سلطان سر جادو پرست در دل صوفی بسلطانی نشست

9 هر زمانش درد دیگر تازه کرد دست کاریهای بی اندازه کرد

10 دل نبود از عشق در فرمان او دل شد و برخاست آمد جان او

11 دختر القصه ازو آگاه شد پیش مهدش خواند تا همراه شد

12 گفت ای صوفی چرا حیران شدی این چه افتادت که سرگردان شدی

13 گفت صوفی را نباشد جز دلی دل تو بردی اینت مشکل مشکلی

14 عشق تو دل برد و جان میخواهدم جان ره عشقت نشان میخواهدم

15 شور ما از ماه تا ماهی رسید هین اگر فریاد می خواهی رسید

16 گر توام درمان کنی من جان برم نی بجان تو که گر درمان برم

17 دخترش گفتا که چندینی مگوی وصل من در پرده چندینی مجوی

18 گرچه شیرینی و نیکوئیم هست در فشانی در سخن گوئیم هست

19 گر به بینی خواهرم را یک زمان تیر مژگانش کند پشتت کمان

20 آنچه آن را صوفیان گویند آن از جمال خواهرم جویند آن

21 گر تو هستی صوفی اکنون آن طلب ورنه مردی هرزه گوئی نان طلب

22 بنگر اکنون گر نداری باورم کز پسم میآید اینک خواهرم

23 گر ببینی روی آن زیبا نگار ننگری در روی چون من صد هزار

24 بنگرست آخر ز پس آن سست عهد تا فرو افکند دختر پیش مهد

25 گفت اگر عاشق بدی یک ذره او کی شدی هرگزبغیری غره او

26 صوفی پخته نبود او خام بود مرد دم بود او و مرغ دام بود

27 خوش بود در عشق من گشتن تباه پس بروی دیگری کردن نگاه

28 این چنین کس را ادب کردن نکوست سر فرو افکندن از گردن نکوست

29 ظن چنان بردم که بس چست آمد او امتحانش کردم و سست آمد او

30 خادمی را خواند و گفتا تن بزن زود صوفی را ببر گردن بزن

31 تا کسی در عشق چون من دلنواز ننگرد هرگز بسوی هیچ باز

32 قصهٔ ابلیس و این قصه یکیست می ندانم تا کرا اینجا شکیست

33 گرچه مردودست هم نومید نیست لعنت او را گوئیا جاوید نیست

34 گرچه این دم هست نومیدیش کار در امیدی میگذارد روزگار

عطار نیشابوری از شاعران بزرگ قرن 6 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
اثر آن شنودی تو که مردی از رجال مصیبت نامه 2 ام از 5015 بخش بیست و ششم در مصیبت نامه عطار نیشابوری می باشد
شعر قالب : مصیبت نامه سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر آن شنودی تو که مردی از رجال

شاعر شعر آن شنودی تو که مردی از رجال چه کسی است ؟

شاعر شعر آن شنودی تو که مردی از رجال عطار نیشابوری می باشد.

شعر آن شنودی تو که مردی از رجال در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر آن شنودی تو که مردی از رجال چیست ؟

قالب شعر آن شنودی تو که مردی از رجال مصیبت نامه است

سبک شعر آن شنودی تو که مردی از رجال چیست ؟

سبک شعر آن شنودی تو که مردی از رجال سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر آن شنودی تو که مردی از رجال چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
عطار نیشابوری

آن شنودی تو که از عطار نیشابوری مصیبت نامه 2

مصیبت نامه 2 ام از 5015 بخش بیست و ششم
بنر