1 ای آن که عیبجویی من پیشه کرده ای من خود حکایت از چه و چونت نمی کنم
2 بر تیغ پاکدامن خویشم چو آفتاب حیف است، ورنه رحم به خونت نمی کنم
3 چون شعله، قوت روح ز اسفل رسد ترا گر مرده ای، که چوب به... ت نمی کنم
1 لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست سرو را با قد او سامان همدوشی کجاست
2 منع ناصح پرده ی رسوایی ما کی شود شعله ی عریان ما را تاب خس پوشی کجاست
1 گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را
2 بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی چیست آمیزش به یکدیگر نبات و بید را
1 احتراز از عشق کی باشد دل دیوانه را؟ شعله، از مستی بود مهتاب، این پروانه را
2 دل چو دارد مایه ای از عشق، یک داغش بس است گرم سازد فصل تابستان چراغی خانه را