- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای سروری که زیبد ، کز نعل مرکب تو در دست و پای دولت، خلخال و پاره باشد
2 خورشید چرخ پیما ، با آن شکوه و هیبت در موکب جلالت ، خود یک سواره باشد
3 در معرضی که خشمت ، آهخت تیغ کینه زوبین تیر آرش ، یک گوشت خواره باشد
4 در چشم عقل خصمت ، هم شوکتی ندارد چون گل بزیر دامنش ، ار صد کناره باشد
5 پیراهنی که شاید، بالای همّتت را ماه نوش بود زه ، مهرش قواره باشد
6 دانی که این دعاگو ، با احتیاج مفرط ار لجّۀ مطامع ، چون برکناره باشد
7 از نوک خار سوزن ، هم عاریت نخواهد چون گل لباس عیشش، گر پاره پاره باشد
8 با این همه معانی ، کز بام چرخ ازرق بر دختران طبعم ، اختر نظاره باشد
9 هر تیر نکته کان جست ، از شست خاطر من بر هفت عضو اقلیم ، آنرا گذاره باشد
10 گرفی المثل چوسفره ، از نان کنم شکم پر از احتشام طبعم ، با گوشواره باشد
11 مپسند کز تو باشم ، من در جوال عشوه از تو دگر کسانرا ، زر در غواره باشد
12 این بارکش دل من ، کز آهنست گویی تا چند از جنابت ، دروا چو ناره باشد
13 گر تربیت نیاید ، چون من کسی زجودت از لطف بنده پرور ، خود کس چکاره باشد
14 عمری بوعده بودم ، فرجام نا امیدی تاریخ خاطر من ، باری دوباره باشد
15 نه هیچ بوی جاهی ، نه هیچ رنگ مالی محرومیی بدینسان ، بس آشکاره باشد
16 زین لفظهای شیرین ، وین نکته های موزون کز وی چو موم گردد ، گر سنگ خاره باشد
17 بسیار عرضه کردم ، یک جو نگردد سودم کس را درین چه تاوان؟ این از ستاره باشد
18 ترک صداع کردم ، خاموش گشتم آری حرمان چو غالب آمد ، آنرا چه چاره باشد؟