1 ای بزرگی که رای صایب تو کارهای عمل به سامان کرد
2 کار کرد هنر کفایت تو بر کفاة زمانه تاوان کرد
3 هر چه تاریک دید روشن ساخت هر چه دشوار دید آسان کرد
4 شفقت های راستت بر من مکرمت های بس فراوان کرد
5 عادتم کرده ای به خلعت خویش عادت کرده باز نتوان کرد
1 زهی هوا را طواف و چرخ را مساح که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح
2 اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح
1 ز شاه بینم دل های اهل حضرت شاد هزار رحمت بر شاه و اهل حضرت باد
2 من این نشاط که دیدم ز خلق در غزنین بدید خواهم تا روز چند در بغداد
1 دریغا جوانی و آن روزگار که از رنج پیری تن آگه نبود
2 نشاط من از عیش کمتر نشد امید من از عمر کوته نبود