1 ای بزرگی که رای صایب تو کارهای عمل به سامان کرد
2 کار کرد هنر کفایت تو بر کفاة زمانه تاوان کرد
3 هر چه تاریک دید روشن ساخت هر چه دشوار دید آسان کرد
4 شفقت های راستت بر من مکرمت های بس فراوان کرد
5 عادتم کرده ای به خلعت خویش عادت کرده باز نتوان کرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
2 چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
1 از جور زمانه را جدا کرد با عدل به لطفش آشنا کرد
2 آن شاه که تخت مملکت را چون چشمه مهر پرضیا کرد
1 خردم نمود گردش چرخ چو آسیا واکنون به خون دیده به سر شد همی مرا
2 از درد و رنج فرقت جانان شدم چنانک باد هوا نیم من و شد باد من هوا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به