ای گل رخسار تو! برده ز روی از سلمان ساوجی غزل 26

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

ای گل رخسار تو! برده ز روی گل، آب

1 ای گل رخسار تو! برده ز روی گل، آب صحبت گل را رها کرده به بویت گلاب

2 سایه سرو تو ساخت، پایه بختم، بلند نرگس مست تو کرد، خانه عقلم خراب

3 عشق رخت دولتی است، باقی و باقی فنا خاک درت شربتی است، صافی و عالم سراب

4 سر جمالت به عقل، در نتوان یافتن خود به حقیقت نجست، کس به چراغ، آفتاب

5 گرچه رخت در حجاب، می‌رود از چشم ما پرده ما می‌درد حسن رخت، بی‌حجاب

6 طرف عذار از نقاب، باز نما یک نظر ورچه کسی بر نبست، طرفی از او جز نقاب

7 دولت دیدار را، دیده ندانست، قدر می‌طلبد لا جرم، نقش خیالش در آب

8 سرو سرافراز من، سایه ز من برمگیر ماه جهان‌تاب من، چهره ز من برمتاب

9 بی‌تو من و خواب و خور؟ این چه تصور بود؟ سینه عشاق و خور دیده مشتاق و خواب؟

10 ساقی مجلس بده! باده که خواهیم رفت ما به هوای لبش، در سر می، چون حباب

11 خاطر سلمان ازین، خرقه ازرق گرفت خیز که گلگون کنیم، جامه، به جام شراب

عکس نوشته
کامنت
comment