توئی آن گل که معروفی از آشفتهٔ شیرازی غزل 1213

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

توئی آن گل که معروفی بهر گلشن به بیرنگی

1 توئی آن گل که معروفی بهر گلشن به بیرنگی اگر چه از تو دارد رنگ نقش کلک ارژنگی

2 زتو بس نقش پیدا و تو پنهان طرفه نقاشی بهر گل رنگ و بو دادی و معروفی به بیرنگی

3 خطرها در بیابان طلب بس هست سالک را نترسد از هجوم خصم و رهزن غازی جنگی

4 سماع عاشقان از پرده عشق است ای صوفی نمی آرد بوجدش بانگ رود و زهره چنگی

5 تو سلطان و همه امکان تو را خیل حشم باشد عجب دارم که چون جا کرده ای در دل باین تنگی

6 برد دل از پری پنهان و پیدا از بنی آدم ندیده دیده دوران چنین لولی بدین شنگی

7 نه هر برگ گیاهی گل نه هر مرغی بود بلبل نه زآنها آید این بوی و زاینها آن خوش آهنگی

8 مدیح مرتضی نور خدا میگویم آشفته چه حاجت مدح بوبکر و اتابک سعد بن زنگی

9 سلوک ار میکنی اندر پی آل پیمبر رو نه درویشست هر ژولیده موی چرسی و بنگی

عکس نوشته
کامنت
comment