ای به سر برده از ناصرخسرو قبادیانی قصیده 137

ناصرخسرو قبادیانی

آثار ناصرخسرو قبادیانی

ناصرخسرو قبادیانی

ای به سر برده خیره عمر طویل

1 ای به سر برده خیره عمر طویل همه بر قال قال و گفتن قیل

2 خبر آری که این روایت کرد جعفر از سعد و سعد از اسمعیل

3 که پسر بود دو مر آدم را مه قابیل و کهترش هابیل

4 مر کهین را خدای ما بگزید تا بکشتش بدین حسد قابیل

5 اندر این قصه نفع و فایده چیست؟ بنمای آن و بفگن این تطویل

6 گر مراد تو زین سخن قصه است نیست این قصه سخت خوب و نبیل

7 چون نخوانی حدیث دعد و رباب یا حدیث بثینه و ان جمیل؟

8 کان ازین خوشتر است، داده بده خشم یک سو فگن بیار دلیل

9 ور ندانی تو یار قابیلی مانده جاوید در عذاب وبیل

10 نیست آگاهیت که پر مثل است ای خردمند سر به سر تنزیل

11 کعبه رامی که خواست کرد خراب؟ سورةالفیل را بده تفصیل

12 گر ندانی که این مثل بر کیست بروی بر طریق ملعون پیل

13 نیست تنزیل سوی عقل مگر آب در زیر کاه بی‌تاویل

14 اندر افتی به چاه نادانی چون نیابی به سوی علم سبیل

15 هیچ مردم مگر به نادانی بر سر خویش کی زند سجیل؟

16 هیچ کس دیده‌ای که گفت «منم عدوی جبرئیل و میکائیل»؟

17 یا چه گوئی سرای پیغمبر جز به بی‌دانشی فروخت عقیل؟

18 بفگن از پشت خویش جهل و بدانک جهل باری است سخت زشت و ثقیل

19 دل و همت بلند و روشن کن روی روشن چه سود و قد چو میل؟

20 چون نیاموختی چه دانی گفت؟ چیز برناید از تهی زنبیل

21 کردی از بر قران و پیش ادیب نحو سعدان نخوانده، صرف خلیل

22 وانگهی «قال قال حدثنا» گفته‌ای صدهزار بر تقلیل

23 چه به کار اینت؟ چون ز مشکل‌ها آگهی نیستت کثیر و قلیل

24 تا نرفتی به حج نه‌ای حاجی گرچه کردی سلب کبود به نیل

25 تن به علم و عمل فریشته کن نام چه صالح و چه اسمعیل

26 تره و سرکه هست و نانت نیست قامتت کوته است و جامه طویل

27 آب و قندیل هست با تو ولیک روغنت هیچ نیست در قندیل

28 لاجرم چونت مرد پیش آید زو ببایدت جست میل به میل

29 از تو زایل نگشت علت جهل چون طبیبیت کرد عزرائیل

30 با سبکسار کس مکن صحبت تا نمانی حقیر و خوار و ذلیل

31 ز استر و محملت فرود افتی ای پسر، چون سبک بودت عدیل

32 مگزین چیز بر سخا که ثنا ماهی است و سخا برو نشپیل

33 دود دوزخ نبیند ایچ سخی بوی جنت نیابد ایچ بخیل

34 جز که در کار دین و جستن علم در همه کارها مکن تعجیل

35 چون بود بر حرام وقف تنت یا بود بر هجا زبانت سبیل

36 به همه عمر مر تو را نبود جز که دیو لعین ندیم و وکیل

37 ذوالجلال از تو هیچ راضی نیست چند جوئی رضای میر جلیل؟

38 بنکوهی جهود و ترسا را تو چه داری بر این دو تن تفضیل؟

39 چون ندانی که فضل قرآن چیست پس چه فرقان تو را و چه انجیل

40 سیل مرگ از فراز قصد تو کرد خیز، برخیز از مهول مسیل

41 کرده‌ای هیچ توشه‌ای ره را؟ نیک بنگر یکی به رای اصیل

42 بنگر آن هول روز را که کند هول او کوه را کثیب مهیل

43 بد بدل شد به نیکت ار نکنی مر گزیدهٔ خدای را تبدیل

44 وز جهان علم دین بری و سخا حکمت و پند ماند از تو بدیل

45 شعر حجت بدیل حجت‌دار پر ز معنی خوب و لفظ جزیل

عکس نوشته
کامنت
comment