1 تو خورشیدی و من سیارهٔ تو سراپا نورم از نظارهٔ تو
2 ز آغوش تو دورم ناتمامم تو قرآنی و من سی پارهٔ تو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جهان ما که پایانی ندارد چو ماهی در یم ایام غرق است
2 یکی بر دل نظر وا کن که بینی یم ایام در یک جام غرق است
1 سائلی مثل قضای مبرمی بر در ما زد صدای پیهمی
2 از غضب چوبی شکستم بر سرش حاصل دریوزه افتاد از برش
1 ندانم باده ام یا ساغرم من گهر در دامنم یا گوهرم من
2 چنان بینم چو بر دل دیده بندم که جانم دیگر است و دیگرم من
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به