ای که از شاخ گل لطیف تری از جامی غزل 932

ای که از شاخ گل لطیف تری

1 ای که از شاخ گل لطیف تری روی خود بین به گل چه می نگری

2 خاک پایت شدن چه سود کند چون تو از سرکشی نمی گذری

3 گر ز اغیار پوشمت چه عجب که مرا چشم روشن دگری

4 یار با ما و ما به گرد جهان آه ازین غافلی و بی خبری

5 ره به کوی وصال آسان است گر کند نور عشق راهبری

6 شیر گردون نشایدم سگ کوی گر مرا از سگان خود شمری

7 جامی از بندگان خاصه توست نیست زین عاشقان دربدری

عکس نوشته
کامنت
comment