1 با من غمت ای فقاعی حور سرشت هنگام وفا تخم تبهکاری کشت
2 آن دل که فقاع از تو گشودی همه سال اکنون سخن وصل تو بر یخ بنوشت
1 می درفگن به جام که مست شبانهایم ما را سهگانه ده که درین ره یگانهایم
2 زان جام آبگینه به رغم زمانه زود آبی بده که تشنه به خون زمانهایم
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان