1 با من غمت ای فقاعی حور سرشت هنگام وفا تخم تبهکاری کشت
2 آن دل که فقاع از تو گشودی همه سال اکنون سخن وصل تو بر یخ بنوشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 جان و دلم همیشه به عشقت اسیر باد جانا مرا خیال تو نقش ضمیر باد
2 سوز غمت روان مرا ناگزیر شد مهر دلم هوای ترا ناگزیر باد
1 برید عقل ترا کی برد به ملک صفا که دل هنوز به بازار صورتست ترا
2 نه طفل راهی از آواز و شکل دل برگیر که پیل را سر و شکلست و پشه را آوا
1 هر دیده که در تو نیک نظر کردست دل را ز هزار غم خبر کردست
2 گم شد ز میان دلی که یک ساعت با هجر تو دست در کم کردست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **