- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو در میدان و من چون گوی در ذوق سراندازی تو شوق گوی بازی داری و من شوق سربازی
2 سر خود را بخاک افگنده ام در پیش چوگانت که شاید گوی پنداری و روزی بر سرم تازی
3 تو در خواب صبوح، ای ماه و من در انتظار آن که چشم از خواب بگشایی و بر حال من اندازی
4 همه با یار می سازند، تا سوزد دل غیری تو می سوزی دل یاران و با اغیار می سازی
5 شب هجران زدی بر رشته های جان من آتش مرا چون شمع تا کی در فراق خویش بگدازی؟
6 هلالی با قد خم گشته می نالد درین حسرت که: روزی در کنارش گیری و چون چنگ بنوازی