1 جز بادهٔ نیستی دلا نوش مکن جز سلسلهٔ نیاز در گوش مکن
2 روزی که به همت از فلک برگذری بیچارگی خویش فراموش مکن
1 آنجا که سراپردهٔ اجلال جلال جانها همه واله اند زبانها همه لال
2 دنیا دل ما نبرد و عقبی نبرد ما را همه مقصود وصال است وصال
1 بر مردم اهل گر بد و نیک آید گه بسته شود کار و گهی بگشاید
2 غم در دل تو حامله ورجای گرفت دلتنگ مشو بوک به شادی زاید
1 تا یوسف دل را نکنی از بن چاه یعقوب خرد ضریر باشد در راه
2 خواهی که عزیز مصر باشی در راه از عشق کمر ببند و از صدق کلاه