- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز آی و مرهمی به دل ریش خسته نه چشمی بدین دو دیده در خون نشسته نه
2 پشتم شکست هجر تو گر بار می نهی باری به قدر طاقت پشت شکسته نه
3 چون دل نمی دهد ز غمت گر دگر غمی ست آن هم بیار و بر دل از غم نرسته نه
4 بگسست دل زمام صبوری به پای او از زلف خویش یک دو سه تاری گسسته نه
5 جان کز غمت گریخت به آن طره اش سپار بندی بر این شکاری از دام رسته نه
6 خون بست بر رخم جگر ار میهمان شوی پیش سگانت طعمه جگرهای بسته نه
7 جامی ز دست داد دل و دین تو را که گفت بر طرف گل ز سنبل سیراب دست نه