ای دل آخر نشدی از حکیم نزاری قهستانی غزل 769

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای دل آخر نشدی سیر ز محنت ای دل

1 ای دل آخر نشدی سیر ز محنت ای دل به سرِ کویِ بلا بیش مکن سر منزل

2 چند گویی ز دهان و لب و چشم و خط و خال چند گویی ز ختا و ختن و چین و چگل

3 می زنم سر به سر از دستِ تو با دیو و بلیس می روم در به در از کرده ی تو خوار و خجل

4 منزلم بر سرِ آتش بود و از گریه سیلِ خون می رودم در عقب از هر محمل

5 چشم در پیش و سر افکنده بمانم از چه از بس انکار به هر انجمن و هر محفل

6 در مقاماتِ تحیّر ز پسِ استخلاص گاه مصروعم و گه مسرع و گه مستعجل

7 از پیِ خونِ تو هر جا که رسیدم در حال به گواهیِ من افعالِ تو کردند سجل

8 نیم جان دارم و گر نیز برآنی که ز تن قطعِ پیوند کنی دست فرو کن بگسل

9 من به هر چیز که کردی بحلت کردم و رفت آن تو دانی و نزاری که کند یا نه بحل

10 چند گویم ز دل و جان، من و تسلیم و گر دولتم دست دهد پای بر آرم از گل

عکس نوشته
کامنت
comment