1 تا نگذری از جمع به فردی نرسی تا نگذری از خویش به مردی نرسی
2 تا در ره دوست بی سر و پا نشوی بی درد بمانی و به دردی نرسی
1 راه تو بهر روش که پویند خوشست وصل تو بهر جهت که جویند خوشست
2 روی تو بهر دیده که بینند نکوست نام تو بهر زبان که گویند خوشست
1 میرفتم و خون دل براهم میریخت دوزخ دوزخ شرر ز آهم میریخت
2 میآمدم از شوق تو بر گلشن کون دامن دامن گل از گناهم میریخت
1 عالم به خروش لااله الا هوست عاقل بگمان که دشمنست این یا دوست
2 دریا به وجود خویش موجی دارد خس پندارد که این کشاکش با اوست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما